بخـنــد هــرچـنــد غـمـگینــی
بـبخــش هــرچـنـد مـسکینـــی
فـرامـوش کــن هــرچـنــد دلــگیــــری
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد ببخــش و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ... آســـان نــیســـت.
— A m i N • E S —
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 110 | modir_amin |
![]() |
0 | 74 | modir_amin |
بخـنــد هــرچـنــد غـمـگینــی
بـبخــش هــرچـنـد مـسکینـــی
فـرامـوش کــن هــرچـنــد دلــگیــــری
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد ببخــش و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ... آســـان نــیســـت.
— A m i N • E S —
بمان با من ای مهربانترین
و بدان که بی دلیل تر از تمام دلیلها........
" دوستت دارم "
که دوست داشتن را دلیلی نیست
— A m i N • E S —
خسته ام
از تو نوشتن
کمی از خود می نویسم
این منم که دوستت دارم
فراموش کردنت کار سختی نیست !
کافیست دراز بکشم چشم هایم را ببندم
و برای همیشه بمیرم ...
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم
قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
*
وقتیکه 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از
این که منو از دست بدی وحشت داشتی
*
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
*
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه
راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه
*
وقتی40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان
وقت اینه که بری
تو درسهابه بچه مون کمک کنی
*
وقتیکه 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارمتو همونجور که
بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی
*
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند
زدی...
*
وقتیکه 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی
صندلی راحتیموننشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50
سال پیش برای من نوشته بودیرو می خوندم و دستامون تو دست هم
بود
*
وقتیکه 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
مـن یه دختــرم
اگـه خودمو لـوس نـکنم
اگـه بـاهات قهـر نکنم و نـاز نکنم
اگـه وقتـی چشات میچرخه از حسـودی دیونـه نشـم !
اگـه از نظر دادنـات خوشحـال نشـم
اگـه به خاطر تو به خـودم نرسـم
اگـه سر به سرت نـذارم
اگـه بـرات گریه نکنـم
اگـه وقتی چیپس میبینم پیرهنتـو نکشم
اگـه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلـم کنی
اگـه بهت نگم آقام
اگـه بـرات مظلوم بازی درنیـارم
اگـه از سرو کولـت نرم بـالا
اگـه برات عشـوه نیـام
اگـه گوشتو نپیچونـم و نگـم تو فقـط مـال منـی
اگـه نـاغافل دستاتـو نگیـرم
اگـه وقتـی کار بدی کردم با ترس بهت نگـم
اگـه لج بازی نکنـم
اگـه ...
اون موقع که تـو دیگه دیوونه وعاشقـم نمیشی!
تـو عاشـق اینی که من یه خانم کامـل باشم ! خانـم تـو !
امـا !!!
تـو پسـری
اگـه بـرام غیرتی نشـی
اگـه روم حسـاس نباشـی
اگـه باهـام مهربـون نباشـی
اگـه بهم اخمـای کوچولو نکنـی
اگـه وقتـی شالم رفت عقب نگی خانمی اونو بکـش جلـو
اگـه دستمـو محکـم نگیـری
اگـه نگـی هـرکاری کـردی راست بگو تا ببخشمـت !
اگـه سر به سرم نـذاری
اگـه قربون صـدقم نـری
اگـه نگرانـم نشـی
اگـه بهم نگـی خوشگل مـن
اگـه ...
اونوقـت منم دیوونه و عاشـق تو نمیشـم تا اونکارارو بـرات بکنم !
مـن تورو مـرد میـخوام !
مـرد مـن !
پـس بیا و مــرد باش !
ابـرو برنـدار !
دماغـتو عمل نکن !
لـوس حرف نـزن !
مـن و تـو همون آدم و حـواییم !
بیـا جاهامونوعوض نکنیـم !
مـن لـطافتمو نگه میدارم تو صـلابتتو
تـو نگاهتـو نـگه دار منم نجابتمـو
بیـا سعی کنیم بهترین هـم باشیـم !
مـن بهتریـن خانوم واسه تـو !
تـو بهتریـن مرد واسه مـن !
قبــــــــــول ؟؟ !!!!
— Fatemeh Khanoom —
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید!!
پیمانی که در طوفان با خدا می بندی،
در آرامش فراموش نکن!
.
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
.
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند !
.
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد ؟
.
.
خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ، چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا ، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند ؟
.
.
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده . . .!
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ، هوای عاشقان را داشته باش . . .
— A m i N • E S —
شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم
تا که یک شب دیدمت، دل باختم، رسوا شدم
با نگاهی ساده قلبم را گرفتی، خوب من!
فکر میکردم که من عاشق نِمی... امّا شدم!
مثل یک پروانه در شمع نگاهت سال ها
سوختم، امّا عزیزم! با تو من معنا شدم
گفته بودی در کنارت تا ابد هستم ولی
باز رفتی، باز ماندم، باز من تنها شدم!
— A m i N • E S —
من شاعرم! حال مرا عالم نمیفهمد
جز تو کسی چیزی از اشعارم نمیفهمد
کشف جدید روزگار ما تو هستی که
برق نگاهت را ادیسون هم نمیفهمد!
سیلاب عشق تو بیاید، حکم ویرانیست
سیل است دیگر... بارش نمنم نمیفهمد
من کشتهی عشق تو خواهمشد، ولی افسوس
هویّت سهراب را رستم نمیفهمد
کلّ شکایتهای من تنها همین جملهست:
معشوقهای که دوستش دارم... نمی فهمد!
— A m i N • E S —
دوستت دارم...
دوستت دارم!
دوستت دارم...
دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد...
چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد.
.
مسئله اینجا تمام نمشود
.مهم ترین نگرانی وقتی است که
میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم
میگویی ولی
افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد,
با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که
ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند.
.
.
.
که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند..
(این متن نوشته خودم هستش خوشحال میشم نظر بدین)
*در ضمن اگه خواستید میتونید کپی کنید*
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی
وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار"
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!
توی این روزهای دلتنگی
دارم هر لحظه میبارم
دوتا عاشق که مبینم
سریع چشمانم رو می بندم
چرا هر روز ساعت ها به عکست خیره میمونم؟؟؟
گفت جبران میکنم، گفتم کدام را؟
عمر رفته را؟
روح شکسته را؟
دل مرده از تپنده را؟
حالا من هیچ!..
جواب این تار موهای سفید را می دهی؟؟
نگاهی به سرم کرد و گفت:
وای...خبر نداشتم!
چه پیر شده ای!!!
گفتم: جبران میکنی؟؟؟
گفت: کدام را؟
دیوانگی شاخ و دم ندارد
همین که ساعتها و روزها
به فکرو خیال کسی هستی که به فکرت نیست
خود نوعی دیوانگیست
— AmiN • ES —
اتــفاق همیشگی
سیگاری روشن
شبی خاموش
نسیمی خُنك
و من
تنها
خاكسترت را
از یاد
می تكانم...
غــــــــــم که نوشتن ندارد
نفوذ می کند در استخوان هایت
جاسوس می شود در قلبت ...
آرام آرام از چشم هایت می ریزد بیرون ...
— A m i N • E S —
مــي خـواهـم داستـانـي از علاقــه ام بـه تــو را بنـويسـم
يـکي بـــود ، يـکي …
بـي خيال.......!!
خــلاصـه اش ميشود اينــکـه :
دوستـت دارم ، لعـنتـي . . .!
— A m i N • E S —
گاهی شعر سراغم را میگیرد ؛
گاهـــــی ...
هوای تو !
فرقی نمیکند . . . .
هر دو
ختم میشوند به دلتنگی من !!
— A m i N • E S —
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند !...
مــــرد
چــیزی داره بــه نـــام غـــرور
بــرای هـــمین هــمه فــکر مــیکـنن دلــش از ســنگــه
وگـــرنـه .. هـــزار بــار بــیشتر از زن بـه احـساسـات و نوازش نــیاز داره
بــاور نــداری ؟؟؟
آهـــنگــی غــمگـین تـر از صــدای گـریـه ی مــرد ســراغ داری ؟؟!
— A m i N • E S —
قفل ها را عوض نکرده ام
زنجیر پشت در را نمی اندازم
شب بند را قفل نمی کنم
شاید نیم شبی
پشیمان و پریشان
با چمدانت برگردی
شاید با صدای افتادن
گلدان کنار مبل
از خواب بپرم و ببینمت...
زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
— A m i N • E S —
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
"بیخـــیال"
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن
دلـتــنـــگــی
هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا
تمــــامـ شــد
دلـــــــــــم...!
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می ایم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می ایم
سرتا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر میکنم برای تو دامان را
از لاله های وحشی کوهستان
یک شب ز حلقه که به در کوبم
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
یکشب چو نام من به زبان آری
می خوانمت به عالم رویایی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریایی
یکشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو میسوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو میدوزد
از زهره آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یکشب چو نوری از دل تاریکی
در کلبه ات شراره میافروزم
آه ای دو چشم خیره به ره مانده
آری منم که سوی تو می ایم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می ایم
خواب دیدم ...
ابر بودی در آسمان بهار
آمدنت
شکوفه نشاند بر دلم..
از خواب پریدم
تابستان بود،
رفته بودی..
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
مـــــــــــــرد است ديگر...
گاهي تند ميشود گاهي عاشقانه ميگويد..
مـــــــــــــرد است ديگر..
وقتی خسته ام...
وقتی کلافه ام...
وقتی دلتنگم...
بشقاب ها را نمی شکنم...
شیشه ها را نمی شکنم...
غرورم را نمی شکنم...
دلت را نمی شکنم...
در این دلتنگی ها...
زورم به تنها چیزی که میرسد...
این بغض لعنتی است...
که میشکنم !!!
دیروز را یادت هست
گفتم از فردا می ترسم
خندیدی و گفتی
مگر فردا چه خبر است؟
به چشمانت نگاه کردم و گفتم
امروز بهت عادت کردم
ولی شاید فردا عاشقت شوم
مهربانم........
امروز همان فرداست
و من دیوانه واردوستت دارم
..امروز هم بهت گفتم
از فردا می ترسم
باز هم خندیدی و گفتی:چرا؟
به چشمانت نگاه کردم و گفتم
شاید فردا ترکم کنی
خنده ای کردی و رفتی
مهربانم چیزی به صبح فردا نمانده
پس دعا کن ای عزیز...
به ندیدنت عادت کنم
دعا کن .....
به نداشتنت عادت کنم..
عــــــاقبت یک جـــایـــی …
یــــــکــــــ وقتــــــی …
بــــــه قـــول شــــــازده کوچــــولو:
دلـــــــت اهــــــلــی یک نفــر می شـــود …
و دلـــــــــت ؛
بــــــرای نـــوازش هــایش تنـــــــــگ مــــــی شـــود …
تـــــو مــــــی مـــانی و دلتــنــــگی ها …
تــــــو مــــــی مـــــــــانی و قلبـــی که
لحظـــه دیــــدار تندتر می تپــــد....
ســـراسیمـــــه می شوی …
بــــــی دســــــت و پـــا می شوی …
دلــواپــــــس می شــــــوی …
دلبســــــتـــه می شوی …
و محــــــکوم میشوی...
به عشـــــــق و عـــــــاشـــق بودن....
عشــــــقی که
حــالا شده است تمــــــام ذکر و فــــــکرتــــــ...
آنقدر برای دیدنت عجله کردم که هنوز،
"دلم"
بند کفش هایش را نبسته بود!
با همان حال، تمام دشت را دویدم تا به تو برسم؛
که مبادا پیش از من "ناز نگاهت" خریدار پیدا کند
آخر شنیدم که کسی میگفت:
شقایقها هم عاشق میشوند...!!!
— A m i N • E S —
آمدی
و آنقدر
محو تعبیر رویایم بودم
که انگار تو را
در بیداری خواب دیدم
رفتی
و تمام اتاقم
چنان عطر تو گرفت
که مست یادت دوباره
به خواب رفتم ...
— A m i N • E S —
تعداد صفحات : 6